نازنین زهرا عزيز مننازنین زهرا عزيز من، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

چراغ زندگیمون

عشق زندگی مایی

    

 

چشمای بسته ی تورو ، با بوسه بازش می کنم


قلب شکسته ی تورو ، خودم نوازش می کنم


نمی زارم تنگ غروب ، دلت بگیره از کسی


تا وقتی من کنارتم ، به هر چی می خوای ، می رسی


خودم بغل می گیرمت ، پُر می شم از عطر تنت


کاشکی تو هم بفهمی که ، می میرم از نبودنت


خودم به جای تو شبا ، بهونه هاتو  می شمرم


جای تو گریه می کنم ، جای تو غصه می خورم...


                            

                            *******




هرچی که دوست داری بگو، حرفای قلبتو بزن


دل خوشی هات مال خودت، درد و دلات برای من


من واسه ی داشتن تو ، قید یه دنیا رو زدم


کاشکی ازم چیزی بخوای ، تا به تو دنیامو بدم


هرچی که دوست داری بگو ، حرفای قلبتو بزن


دل خوشی هات مال خودت ، درد و دلات برای من


من واسه ی داشتن تو ، قید یه دنیا رو زدم


کاشکی ازم چیزی بخوای ، تا به تو دنیامو بدم


خودم بغل می گیرمت ، پُر می شم از عطر تنت


کاشکی تو هم بفهمی که ، می میرم از نبودنت


خودم به جای تو شبا ، بهونه هاتو می شمرم


جای تو گریه می کنم ، جای تو غصه می خورم ...


 

 

 

 

خدایا به خاطر وجودش شکر

 

 

اتفاقات چند وقت اخیر

سلام کوچولوی شیرین من  دیر میام مینویسم برات میدونم خیلی از اتفاقات مهم رو یادم میره ولی این اندک یادآوری و بپذیر از من    تو که یادت نیست عشقم ولی من خوب یادمه روز جشن تولد یک سالگیت بود که بعد از یک هفته تمرین باهات شروع به راه رفتن بدون کمک کردی  تو ماه مهر بود پسر دایی کوچولوت که فقط به اسم نی نی میشناسیش به دنیا اومد و به اصطلاح شد رغیب تو و خلاصه حسودیهات شروع شد ولی دوومی نداشت و به مرور با این موضوع کنار اومدی  مسواک زدن رو خوب بلد شدی شب میخوای بخوابی با اون زبون شیرینت میگی مسباک نزدیم  غذا خوردن به تنهایی و کمی بلد شدی  بدو بدو کردن و رقص رو خیلی  خوب بلد شد...
1 مهر 1393

اتفاقات چند وقت اخیر

سلام کوچولوی شیرین من  دیر میام مینویسم برات میدونم خیلی از اتفاقات مهم رو یادم میره ولی این اندک یادآوری و بپذیر از من    تو که یادت نیست عشقم ولی من خوب یادمه روز جشن تولد یک سالگیت بود که بعد از یک هفته تمرین باهات شروع به راه رفتن بدون کمک کردی  تو ماه مهر بود پسر دایی کوچولوت که فقط به اسم نی نی میشناسیش به دنیا اومد و به اصطلاح شد رغیب تو و خلاصه حسودیهات شروع شد ولی دوومی نداشت و به مرور با این موضوع کنار اومدی  مسواک زدن رو خوب بلد شدی شب میخوای بخوابی با اون زبون شیرینت میگی مسباک نزدیم  غذا خوردن به تنهایی و کمی بلد شدی  بدو بدو کردن و رقص رو خیلی  خوب بلد شد...
1 مهر 1393

دلم تنگه ...

دختري ،نفسي مامان يادت نمياد ولي من خوب يادمه دو سال پيش در چنين روزي با زدن اولين لگد به شکم مامان خواستي وجودت و به من ثابت کني ولي نميدونستي که وجودت از شروع ويار بد من بهم ثابت شده بود راستش و بخواي دخترکم دلم خيلي تنگ شد براي حرکت هات وقتي تو شکمم بودي کاش ميشد آن لحظات زيبا را ضبط کرد و هر روز مرور کرد تمام نفس کشيدن هايت برايم خاطره ميشود اين را ميدانم تمام لحظه هاي خوب و ثانيه ثانيه هاي بزرگ شدنت برايم خاطره ميشود خاطره اي بس ماندني تا آخر عمر دختر خوبم دوستت دارم .همه ميگويند اينقدر به خود وابسته ات نکنم و يه کمي به خود م و درسم برسم و برم سر کار  ولي ميخوام بدوني از وقتي تصميم به بودنت گرفتم خود و بدنم را وقف تو کردم عزيزم تا ...
20 اسفند 1392

موهام کو....

براي مرتب کردن موهات بابابا تصميم گرفتيم ببريمت سلموني مردونه که اي داد بيداد نميدوني چيکار کردي که بايد يکي ازت فيلم ميگرفت هيچي ديگه نصفه نيمه موهات موند و اومديم خونه و فرداش تو حموم خودم ترتيب موهات و دادم کوتاه کردم برات و خيلي هم ناز شدي و بهت اومد ...خيلي عوض شدي عزيزم ....آخه گناه داري بخوام تو اين سن کم همش موهاي بلند و مثل ابريشمت و از بيخ ببندم و کله کوچولوت و درد بيارم  مبارکت باشه نازنين دختر نفس و عمر مامان ... يه عالمه بووووووووس رو صورت ماهت ننه جووون  
14 اسفند 1392

جديدترين لغات افزوده شده به لغتنامه نازنين زهرا

خاله:خالي مامان چو....مامان جون  بابا چو.....بابا جون آيي....دايي امي....امير  خوا....بخواب  إخوا.....ميخوام  ني....نيست ايشي....پيشي خر....خر  هپل....خپل  بوخ....بخور نخام ....نميخوام نقاشي...نقاشي آبده ....آب بده  شير ....شير  ماشي....ماشين  آس....آسانسور  افش....کفش  إريم....بريم  و ........کلي کلمه که فعلا حافظه ياري نميکنه ....
14 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام سلام سلام  دخترکم نازم ميبيني مامان فعالت تو وبلاگ نويسي به چه روزي افتاده امان از بي اينترنتي به اين بابا ميگم يه وايمکس ثبت نام کنه اما همش امروز فردا ميکنه آخر خودم بايد دست به کار شم .... بگذريم مامان جان .... اومدم تا بگم  چه دختر ناز و شيرين زبون و مهربوني شدي  ...مامان و بخل تکم (بغل محکم ))ميکني و ناسي(نازي)ميکني و بوس تکم(محکم) خونه داريم کوچولو توش بايد از صبح تا شب با شما جغل خان دنبال بازي کنم کشو هاي آشپزخونه و کابينت ها هم که از دست جنابعالي در امان نيستن بالاخره چند روز پيش دستگيره کشوها رو که باز کردم جلوي کابينت زير گاز هم که ادويه ها هست سيني گذاشتم خدا رو شکر از اين سيني خيلي ميترسي و جرات ندا...
14 اسفند 1392

مختصر و مفيد

سلام  و  صد سلام به دوست جونيايي که  وبلاگمون و ميبينيد خيلي دلمون براي فضاي وبلاگ تنگ شده يه وقتي سر ميزديم با مامان اما ثبت خاطره با اينترنت موبايل کاري بس دشوار....  تقريبا يه سه ماهي ميشه که به خونه جديدمون اومديم و کلي اتفاق افتاده و من بزرگ تر از قبل شدم و باهوشتر و شيطون بلاتر از هميشه تازه خيلي هم دخمل شيرين زبونيم  ني ني دايي آقا عرفان گلي اومده به دنياي قشنگمون  که من يه کمي بهش حسودي ميکنم. و عاشق اينم با وسايلش بازي کنم  ....  خونه جديدمون هنوز آسانسور نداره مامان يه وقتي ميزاره من و زمين تا خودم از پله ها بيام بالا منم که عاشق اين کار و بچه زرنگ ديگه هيچي مثل فرفره نرده رو مي ...
18 آذر 1392