درد دل یک کودک شش ماهه با پدر و مادرش!!!
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند. مادر محترم! شصت پا ...
نویسنده :
نجمه
15:17
ماجرای اومدنت
هفته آخری که توی شکمم بودی هفته 38 و می گم خیلی کم تکون می خوردی خیلی دلم شور می زد هرچی میرفتم مطب دکتر ارجمند نمی تونستم برم تو بالاخره تصمیم گرفتم برم پیش خانم دهشیری گفت برو بیمارستان مادر نوار قلب نی نی رو بگیر بیار رفتم نوارت و گرفتم و سریع بردم پیشش گفت دو روز دیگه هم برو نوار بگیر دوباره نوارت و نشونش دادم و این بار گفت اگه تکون هاش بهتر نشد شنبه که 25 شهریور دوباره نوار بگیر مامان قربون صدای قلب کوچیکت بره بازم حرکاتت کم بود تا صبح شنبه صبر کردم صبح شنبه بابایی داشت می رفت سر کار گفت حاضر شو بریم اما من زیر بار نمیرفم میگفتم مشکلی نداره بی خیال اما یهو دلم لرزید داشت میرفت که گفتم صبر کن آماده بشم بریم . وقتی نوارت و نشون خانم ...
نویسنده :
نجمه
15:16
دوست دارم قشنگم
اینم از گلی که بابا جونی زحمت کشید و آورد بیمارستان اینم پسر دایی امیر حسین که شما رو بغل کرده عزیزم این مدل خوابیدنت من و کشته خانمم ...
نویسنده :
نجمه
15:16
سومین روز
اینجا هم آماده شدی تا با هم بریم خونه بابا و مامان بزرگ اومدن دنبالمون دم رفتن خیلی داشتی گریه میکردی مامان اینجا هم که خونه مامان جون ایناست تازه رسیدیم و خاله طیبه از شما این عکس و گرفت ...
نویسنده :
نجمه
15:13
روز دوم
سلام گلکم اینم عکس دومین روز که با هم تو بیمارستان بودیم ...
نویسنده :
نجمه
15:12
روز اول
قدمت مبارک عزیزم
سلام مامانم الهی قربون اون صورت قشنگت برم آخر انتظارم به پایان اومد و شما اومدی مامانم خیلی شانی آوردیم که صحیح و سالم اومدی پیشمون ماجراش و تو پست بعدی میزارم عزیزکم اینم عکس روز اولت تو بیمارستان دختر قشنگم &nb...
نویسنده :
نجمه
15:06
از کلاه بدش میااااااااااااااااااد
وای که چقدر من از کلاه بدم میاد هر کلاهی می خواد باشه بافتنی نخی کلاه حموم هرچی بزارن سرم شروع می کنم به جیغ کشیدن که گوش مامان نجمه کر می شه و یه داد کوچولو میزنه و بالاخره با هزار مکافات از مامان نجمه زورر از من مقاومت آخر کلاه و میزاره سرم خوب مامانی هم راست می گه هوا سرده منم که فکر کنم مثل بابام می مونم وقراره تند تند سرما بخورم ولی با همه اینها من کلاه دوست نداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم ای خدا به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟بابا ولم کنید... اینم یه عکس با کلاه بافتنی خوشگلم و چند تا از کلاه های لباسم که وقتی خواب بودم سرم گذاشتن.... اینجا هم به زور از حموم اومدم بی...
نویسنده :
نجمه
15:44
زبان جدید
سلام به همه راستش اومدم بگم تصمیم دارم از این به بعد وبلاگ نازنین زهرا رو از ززبون خودش بنویسم و از مامانی که این فکر و انداخت تو سرم ممنونم پس از این به بعد منتظر خاطرات نازنین زهرا از زبون خودش باشید.......... دوستتون دارم خیلی زیاااااااااااااااااد ........
نویسنده :
نجمه
15:41