نازنین زهرا عزيز مننازنین زهرا عزيز من، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

چراغ زندگیمون

مختصر و مفيد

1392/9/18 4:51
نویسنده : نجمه
580 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  و  صد سلام به دوست جونيايي که  وبلاگمون و ميبينيد خيلي دلمون براي فضاي وبلاگ تنگ شده يه وقتي سر ميزديم با مامان اما ثبت خاطره با اينترنت موبايل کاري بس دشوار.... 

تقريبا يه سه ماهي ميشه که به خونه جديدمون اومديم و کلي اتفاق افتاده و من بزرگ تر از قبل شدم و باهوشتر و شيطون بلاتر از هميشه تازه خيلي هم دخمل شيرين زبونيم 

ني ني دايي آقا عرفان گلي اومده به دنياي قشنگمون  که من يه کمي بهش حسودي ميکنم. و عاشق اينم با وسايلش بازي کنم  .... 

خونه جديدمون هنوز آسانسور نداره مامان يه وقتي ميزاره من و زمين تا خودم از پله ها بيام بالا منم که عاشق اين کار و بچه زرنگ ديگه هيچي مثل فرفره نرده رو مي گيرم و ميام بالا... 

روز تولدم بود که راه افتادم البته اگه همت مامان و بابا تو هفته آخر نبود شايد هنوز راه نيوفتاده بودم تو هفته آخر يکسالگيم من و کچل  کردند از بس که باهام تمرين کردن از بغل مامان به بابا از بابا به مامان فکر کنيد.... :-Pديگه بگم براتون که خبر خيلي خوبي که دارم اينه که عمه الهام جونيمم که رو صورتش بيني داره تو شکمش چي ؟؟؟؟ني ني داره..... که همه مارو خوشحال کرده... 

جديدا کسي جرات نداره به مامان نجمه من دست بزنه وگرنه با جيغ من و در نهايت مشت و لگد من روبه رو ميشه.... 

امسال ماه محرم سينه زدن و ياد گرفتم  مامان بيچاره از دست من نتونست يه قطره اشک هم براي امام حسين بريزه آخه نيست من يه کمي شايد بيشتر از يه کمي شيطونم مامان کلا مجبور بود دنبال من بدوه و...... 

مامان جونم هم پيگير عمل جراحي پاشه دعا کنيد راضي بشه که عمل کنه پاهاش و..... 

عاشق خاله هامم خاله بزرگي و که مامان صدا ميکنم نميدونم چرا اينقدر دوستش دارم اونم عاشق منه با خاله کوچيکه هم رفيقم يه عالمه..... 

اينجا الان پاييزه و خبري از بارون نيست مامان ميگه اگه زمستون برف بياد من و ميزاره وسط برفا تا بازي کنم برف چيه؟؟؟؟

 

خونه داريم کوچولو تو اين خونه کوچولو ميرم  قايم ميشم و مامان مياد پيدام مي کنه يا برعکس.... 

بالاخره بعد از سه ماه توقف تو رشد دندونام 10آذر بود که مامان متوجه نهمين دندون من شد..... 

خاله نازنين دوست جوني مامان هم ني نيش و دنيا آور که ما هنوز چشممون به جمالش روشن نشده.... 

تازگي ها بوس کردن و بلد شدم و بوس هم براي همه ميفرستم 

اگه يه چيزي خواسته باشم ميام و مامانم و ميکشم و ماما مامان ميکنم تا بياد و بهم بدتش دارم سعي ميکنم خودم غذا بخورم 

با ليوان آب خوردن و ياد گرفتم 

با مورچه هاي رو زمين ساعت ها بازي ميکنم.... 

از جمله کلمه هايي که مي گم :

دادي        دالي 

إده        بده

دندندن       گردنبند

نخ       نخور بخ     بخور 

خوا      خواب عزي    غزيزم 

ناز      ناز ناسنين       نازنين دداد      جواد ماماج      مامان جون 

باد    بادکنک ابو      الو دس    دست 

چو چو      جوجو ديدل      ايول روش   روشن پا     پا 

د    دل 

خلاصه ديگه بگم براتون که ياد گرفتم ميام ميزنم کف دست مامان و بابا و ميگم ديدل)ايول()

و.... هزاران هزار اتفاق ديگه.... 

ببخشيد که يه کمي در هم و برهم نوشتم آخه هرچي يادم اومد و تندي اضافه کردم که يادم نره  عکسا باشه برغي بعد که نت خونه وصل شد...... 

دوستون دارم خيلي زياد...... نظر يادتون نره لططفا... بوس  ...... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان الینا
29 آذر 92 0:39
سلام عزیزم. چه عجب پیداتون شد. خدا رو شکر که شما هم راه افتادی و مامانت رو از دلشوره نجات دادی. چقدر تند تند اتفاقا رو نوشتی. به مامانت بگو کمتر بره تو وی چت. حیفه از این روزات مطلب و عکس نداشته باشی. هزارتا بوس به نازنین خانوم و مامان گلش