من شیطون شدم
سلام به همه دوست جونیای خوبم که وبلاگ من و نگاه میکنن.
خیلی وقته آپ نیستیم آخه دختر بد وشیطونی شدم و به مامان اجازه نمیدم بیاد پای نت که با کمکش آپ کنم.
خاله طیبه عقد کرده از خدا جون می خوام زودی بره خونه خودش تا زو.دزود برام یه همبازی یه دختر خاله بیاره ...
یه روز از همین روزا که خیلی شیطون شده بودم دختر عموی مامان زنگ زد و ما رو برای شام دعوت کرد بریم خونشون منم که خوشحال بودم که میرفتم پیش حلما .این مامان و خاله مارو ول نکردند از بس که عکس می گرفتند خوب شدیم سوژه عکاسیا!!!!
اینقدر بد و شیطون و کنجکاو شدم که دوست ندارم بخوابم اینقدر بیدار می مونم تا اینجوری تو بغل مامان یا بابا خواب میرم ...
عاشق اینم مامانی لختم کنه و بره دنبال کاراش یه کیفی میده که وقتی می خواد لباس بپوشونه من و یه عالمه گریه و زاری راه میندازم
یه دونه کرم دارم وقتی مامان شکش و فشار میده میگه boooooooooos i love you که من ذوق میکنم و مامان بابا هم ذوق می کنن خیلی دوستش دارم
به جز کرمی عاشق این پلاستیکه هم هستم وقتی مامان میده بهم ساعت ها باهاش بازی میکنم و هیچی نمیگم آخه صدای خش خشش رو دوست دارم