تازگي ها ياد گرفتم با کوچکترين نوايي که از هر جا پخش بشه دستامو ميارم بالا و دست ميزنم نظر بقيه کو جلب من شد اونوقت شروع مي کنم به تکون دادن بدنم و دستام و ناناي کردن .تازه يه عالمه هم همراهي پيدا ميکنم . تازگيها ياد گرفتم دستم و از وسايل خونه ول کنم و براي چندثانيه شايدم کمتر رو پاهام بدون کمک بايستم ولي مي افتم اما ميدونم من ميتونم بالاخره همين روزا اين کار و براي مدت طولاني انجام ميدم .. تازگي ها ياد گرفتم انگشتاي دستم و ميگيرم به اين معني که لي لي حوضه مخونم .ياد گرفتم چشم و بيني زبونم و نشون ميدم . تازگي،ها با کوچکترين اخم مامان بغض ميکنم و گريه ميکنم. تازگيها ياد گرفتم از تخت و مبل و پله پايين ميان . تازگيها دالي موشه کردن &n...